реальные индивидуалки Кривой Рог
39:41
150967
39:41
150967
لعنتی، من او را اینطوری لعنت می کردم.
تقدیر، تقدیر، تقدیر.
من میخوام اینطوری لعنت بشم
اوه آره، اون عوضی ها اونقدر عوضی هستن که من میخوام بیدمشکشونو ببوسم. با اینکه دخترم
کاش می توانستم این کار را انجام دهم!
من می خواهم پیش خواهرم بیایم و به برادرم کمک کنم.
انسان پیر و چاق است، کنار آمدن با چنین هیولای خلق و خوی برایش سخت است! من فکر می کنم او همیشه چند پسر جوان دارد که به او کمک می کنند. بنابراین پدربزرگ احتمالاً شاخ هایی مانند گوزن شمالی دارد!